کمیابی آگاهی ناب در شبکههای اجتماعی/ دکتر یزدان منصوریان
لیزنا، دکتر یزدان منصوریان، دانشیار دانشگاه خوارزمی: دیروز (۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵) نشستی با عنوان «نقش شبکههای اجتماعی در ترویج کتابخوانی» در نمایشگاه کتاب تهران برگزار شد که من دبیری این جلسه را بر عهده داشتم. محور بحث این بود که گسترش روزافزون شبکههای اجتماعی نظیر تلگرام، وایبر، اینستاگرام، فیسبوک (رخنامه) و غیره چه تاثیری بر فرهنگ مطالعهء ما دارد؟ آیا محبوبیت این شبکهها ما را از کتاب و کتابخوانی دور کرده است، یا راههایی وجود دارد که این ابزار نوین در خدمت ترویج مطالعه قرار گیرد؟ در صورت پاسخ مثبت، تحقق این هدف چگونه ممکن است و به چه تمهیداتی نیاز داریم؟ البته با طرح این پرسشها، نکتههای بنیادین دیگری نیز مطرح میشود. مثل اینکه اساساً منظور از «مطالعه» و «خواندن» چیست و آیا تعامل کاربران با اطلاعات این شبکهها خود شکلی از مطالعه محسوب نمیشود؟ آیا زمان آن نرسیده که در تعاریف موجود بازنگری کنیم و مطالعه را فقط به کتابخوانی سنتی محدود نکنیم؟
علاوه بر محتوای کتاب، نوع تعاملی که با کتاب داریم در مقایسه با شبکههای اجتماعی متفاوت است. خواندن کتاب - حتی آثار موجز و مختصر – معمولاً به حوصله و تمرکز نیاز دارد. باید ساعاتی از دنیای پیرامون و روزمرگی فاصله بگیریم تا بتوانیم کتابی را به درستی بخوانیم. ممکن است بسته به حجم کتاب این چند ساعت یا چند روز پیوسته و بیوقفه باشد، یا با کمی فاصله و توقف به خواندن بپردازیم. اما در نهایت تا یک پیوستگی و انسجام در ذهن ایجاد نشود نمیتوان با کتاب ارتباط برقرار کرد. اما در مورد اطلاعات پراکندهء شبکههای اجتماعی این گونه نیست. سیلی بیوقفه و بینظم از دادهها در این کانالها جریان دارد و کاربران معمولاً بیشتر شاهد و ناظر این جریان هستند. در نتیجه ممکن است من ساعتها در فضای مجازی به گردش و مرور پیامها بپزدارم بیآنکه هیچ پیوستگی و انسجامی در ذهن داشته باشم. چون بر عکس کتاب در شبکه مجازی با انبوهی از قطعات و تکههای اطلاعاتی مواجهایم که عملاً هیچ ربطی به هم ندارند. همین بیارتباطی میان اجزاء پراکنده باعث میشود، آگاهی عمیق و دقیقی دربارهء یک موضوع مشخص در ذهن شکل نگیرد. اما در خلال خواندن کتاب هر بند و هر صفحه بند و صفحهء پیش از خود را تکمیل میکند و به تدریج مجموعهای ممزوج و در هم تنیدهء اطلاعات دریافتی به بلوری درخشان از آگاهی ناب در ذهن تبدیل میشود. در چنین شرایطی است که مخاطب کتاب احساس میکند از نقطهء «الف» حرکت کرده و به نقطهء «ب» رسیده است. رخدادی را در ذهن تجربه میکند که پیش از خواندن آن به چنین دریافتی نرسیده بود. مخاطب کتاب میتواند دربارهء موضوع مورد نظر سخنی تازه بگوید و پیدایش شکلی از آگاهی را در ذهن تجربه کند.
در مجموع، بر این باورم که ابزارهای جدید در سرشت و ذات خود نه مانع مطالعه هستند و نه مولد آن. بلکه نوع مواجهه ما با آنهاست که میزان کارآیی و اثربخشی هر یک را معین میکند. اگر این مواجهه هوشمندانه و خردمندانه باشد این ابزارها در جای خود بسیار مفید و سودمند خواهند بود. اما اگر راهبرد مشخصی برای استفاده از آنها نداشته باشیم، نتیجه میتواند بسیار ناامیدکننده یا حتی در مواردی هولناک باشد. بویژه آنکه شبکههای اجتماعی روزگار ما – مثل تلگرام – همچون مخزنی از اطلاعات آشفته، نامعتبر و پراکنده هستند که کاربران آنها به سختی میتوانند راه خود را در این آشفته بازار بیابند. آنان باید خود را به مهارتهای سواد اطلاعاتی و رسانهای مجهز سازند که در این جنگل انبوه گم نشوند.